نشنیده ای که هر درد را درمانیست
زندگانی گر چه با توست اما نیست
زنده بودن دام توست ٬ دیوانه
هر که دام را خواهد ٬ دانا نیست
حال من را چه می فهمی تو ناصح
هر که در بند پند باشد با ما نیست
قلب پاره پاره از بی مهری
پر تپش ابزاریست ٬ جان را نیست
از تو می خواهم که دگر پند نگویی مرا
که هوای دلم و جان ٬ بس بارانیست
چه زیادند دل خوشان در اطراف
هر دل خوش داری٬هر زمان دارا نیست
استخوان ها خواهدبشکند این قمری
لیکن از خردی ٬ بنیه اش یارا نیست
اجلم باید کاید از در شاید
حق ماندن رفتن٬ در جهان ما را نیست
نظرات شما عزیزان: